Friday, May 28, 2004

چرا از مرگ می ترسید

جناب فریدون مشیری آنچنان مفهوم جاودانگی را زیبا و پر معنی توصیف کرده است که
نمی توان چیزی نوشت و باید خواند
البته فراموش نکنید که مشیری در جواب خود ، شعری با نام ( نمی خواهم بمیرم ) هم دارد
که باز هم نیاز و ولع انسان را به جاودانگی بیان میکند. به زودی آن را هم خواهیم خواند

چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید

مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من میکند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگوئید این سخن سخت و غم انگیز است

مگر می ، این چراغ بزم جان ، مستی نمی آرد
مگر افیون افسونکار
نهال بی خودی را در زمین جان نمی کارد
مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست
مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید

کجا آرامشی از مرگ خوش تر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیزبال و تند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند
نمی بخشند جان خسته را آرامشی جاوید
خوش آن مستی که هشیاری نمی بیند

چرا از مرگ میترسید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
بهشت جاودان آنجاست
جهان آنجا و جان آنجاست
گران خواب ابد ، در بستر گلبوی مرگ مهربان ، آنجاست
سکوت جاودانی پاستار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی ، محو در رویای بی رنگ فراموشی است
نه فریادی ، نه آهنگی ، نه آوائی
نه دیروزی ، نه امروزی ، نه فردائی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند

سر از بالینِ اندوهِ گرانِ خویش بردارید
در این دوران که از آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هرجا « هر که را ، زر در ترازو ، زور در بازوست »
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
در این غوغا فرو مانند و غوغاها بر انگیزند

سر از بالینِ اندوهِ گرانِ خویش بردارید
همه ، بر آستانِ مرگ راحت ، سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ میترسید

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768