Tuesday, June 29, 2004

شیطان

یک بسته ، بدون علامت پست. روش نوشته شده بود توی تاریکی باز شود.
ساعت 3 شب بود و همه چیز سیاه رنگ. چند دقیقه ای طول کشیدتا چشمام به دیدن عادت کرد
گوشه جعبه رو پاره کردم. نور ملایم قرمز رنگی ، خودش رو روی دیوار پهن کرد
برق خیره کنندش نمی زاشت تکون بخورم. دقیق تر نگاه کردم. وای خدای من
یک یاقوت بود ، به بزرگی یک کف دست ، یک یاقوت قرمز بزرگ زیبا و قدرتمند
میخواستم بهش دست بزنم ، شاید بتونم قدرتشو برای خودم بردارم
ولی یک دفعه ، مثل نگاه خیره یک شکارچی ، به من پلک زد
از وحشت خودمو چند متر به عقب پرت کردم. چراغ ها روشن شد
حالا دیگه تمام محتویات جعبه رو میدیدم. خود شیطان بود که خودشو به شب من دعوت کرده بود
و اون یاقوت درخشان ، تنها چشم روی صورتش بود
و حالا من هم یک شیطانم

پاورقی : به هیچ نوری اعتماد نکنید . ممکنه برق یک چشم باشه که شمارو هم به شیطان تبدیل کنه
پاورقی : همیشه منتظر یک مهمون ناخونده باشید

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768