تغافل دل
محو شدن ، تاریک شدن ، از میان رفتن
این واژه ها را بارها شنیده ام ای کاش می شد پناه برد به دشت تغافل دل تا درآن جا راه سرنوشت را طی کنم و با دستانم احتدام نورش را لمس کنم تا دیگر وجودم شبنم را لکه ننگی بر بالین خود ، و خورشید را کره اثیری که تمام هستی ام را از درد به کبودی می کشاند ، نداند
پاورقی : گزیده ای از متن زیبای خانم آفرین ، یکی از دوستان جاویدان
پاورقی : در آینده منتظر خواندن آثار بیشتری از او باشید
این واژه ها را بارها شنیده ام ای کاش می شد پناه برد به دشت تغافل دل تا درآن جا راه سرنوشت را طی کنم و با دستانم احتدام نورش را لمس کنم تا دیگر وجودم شبنم را لکه ننگی بر بالین خود ، و خورشید را کره اثیری که تمام هستی ام را از درد به کبودی می کشاند ، نداند
پاورقی : گزیده ای از متن زیبای خانم آفرین ، یکی از دوستان جاویدان
پاورقی : در آینده منتظر خواندن آثار بیشتری از او باشید
0 Comments:
Post a Comment
<< Home