نمی خواهم بمیرم ، مگر زور است؟
روزها بدون لحظه ای مکث از پشت هر غروبی طلوع میکنند و من هنوز با خودم همرنگ نشده ام. سالهاست که تمام مردم فریفته ام ولی این بار به خودم خیانت خواهم کرد. احساس من حس عزرائیل در لحظه ای است که نام خودش را در شروع دستور کار روزانه اش از خدا خواهد گرفت. حتی یک نفر هم نتوانسته از رویاروئی با من بگریزد ، پس چگونه از خودم فرار کنم؟ امروز پایان من است. ای
کاش به جای من تمام شقایق ها بمیرند... بگذارید بمانم... نمی خواهم بمیرم ، مگر زور است؟
پاورقی : ترسوترینِ آدم ها ، همان هائی هستند که همه از ایشان می ترسند
کاش به جای من تمام شقایق ها بمیرند... بگذارید بمانم... نمی خواهم بمیرم ، مگر زور است؟
پاورقی : ترسوترینِ آدم ها ، همان هائی هستند که همه از ایشان می ترسند
0 Comments:
Post a Comment
<< Home