Tuesday, August 10, 2004

وصیّت نامه

خدا هم دیشب مُرد. وصیّت نامشو امروز خوندن. هرچی داشت بین چند تا فرشته تقسیم کرده بود. بادو داده داده بود به یکی ، بارون رو داده بود به یکی ، یکی صاحب ماه شده بود و یکی دیگه خورشیدو از لوستر خونش آویزون کرده بود. ستاره ها رو هم آزاد کرده بود تا از این به بعد به دستور هیجکسی مجبور به چشمک زدن نباشن. امّا به آدما هیچی نبخشیده بود. سرهمشون بی کلاه مونده بود. برای همین هم هر کسی رفت دنبال یک چیزی. اونی که خورشیدو دوست داشت ، رفت دنبال فرشته ای که حالا صاحبش بود. اونی که بارونو نعمت میدونست ، پشت سر فرشتهء بارون ایستاد.... ولی من موندم زیر طاق آسمون تا چشمک زدن ستاره های آزادو تماشا کنم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768