بازنده
برای یک بار دیگه مرتکب یک اشتباه بزرگ شدم پای یک میز قمار بزرگتر
با این تفاوت که این بار از خودم چیزی نباختم ، زندگیه کس دیگه ای رو تاخت میزدم و خودم هم نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم
وقتی به خودم اومد دیدم با چند تا دولو ، سه لو نمی تونم با هیچ آسی مبارزه کنم. اما دیگه دیر شده بود . همه چیزو باختم به کسی که خیلی زود غیبش زد . حتی نفهمیدم به کی باختم
آخرین کلمه ای رو که بهم گفت این بود : خوش باشی ! با این حرف بود که تکون خوردم . اینجا بود که فهمیدم چی باختم . خیلی برام سنگینه.... هیچ چیز برام نمونده به جز پشیمونی
با این تفاوت که این بار از خودم چیزی نباختم ، زندگیه کس دیگه ای رو تاخت میزدم و خودم هم نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم
وقتی به خودم اومد دیدم با چند تا دولو ، سه لو نمی تونم با هیچ آسی مبارزه کنم. اما دیگه دیر شده بود . همه چیزو باختم به کسی که خیلی زود غیبش زد . حتی نفهمیدم به کی باختم
آخرین کلمه ای رو که بهم گفت این بود : خوش باشی ! با این حرف بود که تکون خوردم . اینجا بود که فهمیدم چی باختم . خیلی برام سنگینه.... هیچ چیز برام نمونده به جز پشیمونی
0 Comments:
Post a Comment
<< Home