Wednesday, November 24, 2004

کلید

حاظر نبود هیچکدوم از وسایل قدیمیشو بفروشه اما دلشم نمی خواست ازشون استفاده کنه. برای اینکه چشمش به خاطره ها نیفته ، در اتاقشو قفل کرده بود اما کلیدشو همیشه میشد توی گردنش دید
خوب بعضی وقتا هم دلش واسه خیلی چیزا تنگ میشد. اونوقت یواشکی پشت در بستهء اتاق زانو میزد و گوششو به سوراخ کلید می چسبوند تا به سکوت اشیاء گوش کنه
یک آه بلند می کشید و گوشهء چشماش خیس می شد تا برای چند ثانیه فراموش کنه که چه اتفاقات ناخواسته ای توی زندگیش افتاده و همین قدرت ادامه دادن زندگیو بهش می داد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768