Thursday, December 09, 2004

وقتی که همه چیزو جا میزاری و میری

هجوم هیاهوی مردم با صوت یکسرهء قطار قطع شد. تمام درها قفل شد و مامور قطار دستایی که از پنجره برای محبت به هم گره خورده بودنو از هم جدا میکرد و همه رو به پشت خط زرد رنگی که کنار سکو کشیده شده بود ، حل میداد
اما هیچکس متوجهء پنجره نیمه باز کوپهء هشتم نمی شد. چون هیچ دستی ازش بیرون نیومده بود و هیچ کسی هم از بیرون ، خودشو به قطار نجسبونده بود
فقط ردپای یک بوسه خداحافظی روی شیشه مونده بود که اونم داشت توی بخار اشکای مسافری که حتی از بدرقهء تنها کسی که داشت ، مایوس بود ، محو می شد


میانورقی : از این به بعدو امید فرستاده

Salam Alijan!!!!!!!!!!!!!!!! Jav gereftam,,,,,,,,,,,,,,,,, goftam 1 chizi balghoor konim

و اين بار ، باری باشد اوّل که به گونه ی دگر نوشته گوشديم و مکتوب ميکنيم،، اين هم اکنون بار است که ، قلم را به زمين اندخته، کاغذ رو زيره پا گذشته و رويش راه رفته و مينويسيم ، که :
کدام بوديد از شما 2 تن که ما را دوسته خود خوانده ، و باور بر اين داشتيد که ، گر مرا تنها نه گزارده در زمانی که دل من از همه ی لحاظ گرفته يا از همه ی لحاظ باز بود و خندن ،،ما نيز شما رو خواهيم نگاه داشت تا زمانی دوووووور!!!!! آيا هنوز به گمانه باطل خود هستی ای ورقه باطل؟؟؟؟؟؟؟؟ آيا هنوز ميانديشی که هر که را تا کنون داشتی تو رو خواهد داشت؟؟؟!؟!؟!
آيا ميانديشی که ، زندگی در جامه اي کونونی ، انچنان زيباست که بود در قرن پدر پدر پدر بزرگه من؟؟؟؟
مگر تو نديدی چه گونه ورق پوستی به کناری رفت و تو آمدی؟؟؟؟؟ مگر تو نديدی ظالميته انسان ها را ،، پس چه گونه کر و، کوری بودی که، تا زمانی که نوبته رفتنت فرا نرسيده بود چيزی نميديدی؟ و هال بينا شدی ؟؟؟؟!!!!!!!!!
بله ،عارضم که امروز با اين ابر قدرت که پشتش روزی به خاک خواهد رسيد مينويسم(رايانه را ارز ميکنم)!!!!


پاورقی : امید جون 10 تا مرسی / راستی باید بگم امید طنز مینویسه و خیلی هم قشنگ مینویسه... از این به بعد اینجا ازش بیشتر می خونین اگه بازم برام بفرسته

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768