پوزخند چندش آور
بعضی وقتها احساس میکنم به اندازهء مریم مقدس گناهکارم... احساس میکنم بر بالین تولد فرزندی نشسته ام که نام پدر خود را به من خواهد گفت و قدم گذاشتنش به این دنیا برای من روز مرگی است جاودانه که مرا مجبورمیکند به دیدار خدایان بروم تنها برای گرفتن انتقام ، ونه انتقام معصومیت بربادرفتهء خودم ، بلکه انتقام بکارت کلمهء عشق... چون که ناخنهای نیمه جویده را هیچ خون بهائی نیست جز بی خواب کردن چشم پروردگارانی که مسبب شب زنده داری هایم بوده اند و آنها نیستند در هیچ آسمانی بلکه در همین خاک زندگی میکنند تا بدون سوء قصد به جانشان با خیال راحت بر ما حکومت کنند
به انتظار من بنشینید و از وحشت من پلک بر هم نگذارید که دشنهء من از هر ساعقه ای برنده تر است....ا
به انتظار من بنشینید و از وحشت من پلک بر هم نگذارید که دشنهء من از هر ساعقه ای برنده تر است....ا
0 Comments:
Post a Comment
<< Home