Thursday, January 06, 2005

کاشکی حداقل شکلاتاشو می خوردم

دیروز یک دونه پول انعام گرفتم
تمام شبو توی این فکر بودم که فردا صبح برم بازار با پولم بزرگترین هواپیما رو بخرم ، سوارش بشم و برم اون بالابالاها. به هیم خاطر هم صبح دیر از خواب بیدار شدم. وقتی از خونه رفتم بیرون دیگه همه جا تعطیل شده بود. توی راه برگشتن، یک دوره گردو دیدم که تخم مرغ شانسی می فروخت. با خودم گفتم حالا این پولمو تخم مرغ شانسی بخرم ، با انعام بعدی هواپیما میخرم. پولو دادم و یک دونه گرفتم. مامانم می گفت شکلاتش واسه خوردن خوب نیس. واسه همینم همشو ریختم دور و فقط ان جعبهء توشو باز کردم. باورم نمی شد. توش ده تا پول بود. کلی ذوق کردم. با خودم گفتم اگه با این ده تا پول ، ده تا تخم مرغ شانسی بخرم ، می تونم صد تا پول داشته باشم. تازه اونجوری میتونستم یک هواپیمای بزرگتر بخرم تا آرشم سوارش کنم وا سه گردش... همهء اون پولا رو دادم به دوره گرد ، اونم هر چی تخم مرغ شانسی داشت داد به من. دونه دونه همهء جعبه ها رو جدا کردم و شکلاتاشو ریختم دور. اما این دفعه فقط ده تا قوطی خالی برنده شدم... حالا واسه رسیدن به آرزوی پرواز باید منتظر یک انعام دیگه باشم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768