حالا
باید اینقد صبر کنی تا همه بخوابن ، توی این مدت چند تا چوب هم توی بخاری بنداز تا حوصله ات سر نره ، کنار پنجره بارونش قشنگتره اما باید بری تا از بیرون چوب بیاری. درو باز کن ، به اعتراض هیچکس هم اصلا گوش نکن. اینجا تنها زمانیه که عینک تو بهتر دیدن به کسی کمک نمی کنه ، پس بزارش روی میز و به جاش یک کلاه بردار. صدای بارون همه چیزو توی خودش حل کرده. قراره برگردی تا بخاری رو پر کنی اما دلت یکهو واسه دریا تنگ میشه. یادت میفته فراموش کردی یک چیزیو بهش بگی. بدو. تند بدو. حتی سریعتر از کالسکه سیندرلا راس ساعت 12 شب. حالا که دیگه همه جات از بارون خیس شده اینقد میری جلو دریا برسه به کمرت. حالا داد بزن هر چی رو که نگفتی. وقتی با یک بقل چوب بر میگردی توی اطاق بخاری دیگه خواموش شده
1 Comments:
Rafti 4 Ta Tike Choob Biaria ! Malikhooliai :D
Post a Comment
<< Home