Tuesday, September 06, 2005

کتمان

از کتاب مقدس من دست بردارید و به راه من قدم مگذارید که زیادی تنفس خفه اتان خواهد کرد. ازمن ساده بگذرید و پرواز مرا با دست به سوی هم نرانید که این اوج من نیست. از من بترسید و مرا از خود برانید که خیره نگاه من در چشم هر مخاطب ، ناقل طاعون من است. های آدمها! اما در این دقایق کتمان ، مرا باز گوش دهید که آخرین وصیت من است. بدن نیمه جان مرا به چاهی بی افکنید ، خاکستر مرا روزی هزار بار باز بسوزانید و از چوب خون آلود صلیب من هیزم بتراشید اما این شبهای باران را به من باز گردانید. دلم می خواهد دوباره زیر باران قدم بزنم و از سرما احساس پاکی کنم... های آدمها! کجا میروید؟ بمانید و گوش کنید. هنوز تمام نشده است...! های آدم ها! های...ا

پاورقی : لطفا وقتی اینو می خونین با فریاد بخونین

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

کتمان که نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟وقتی این همه ستاره ی نحس از آسمان می بارد کمی خودخواهی حق است نیست؟؟؟؟؟؟؟ گل سنگم........باد مستم.........همین کافیست برای روح خسته ام که باد مست باشم و در صحرا........

Friday, September 09, 2005 8:27:00 PM  
Blogger Alireza Vazirian Sani said...

برای زندگی اینجا پرواز کردن همیشه دیر است... باور کنید

Saturday, September 10, 2005 4:21:00 AM  

Post a Comment

<< Home

 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768