□ 1
و در آنجا درختی هست
و خانم درخت پسربچه ای را دوست دارد
و پسربچه هر روز به آنجا می آید
و برگ های خانم درخت را جمع می کند
و با آنها تاجی میسازد و پادشاه جنگل را بازی می کند
و خانم درخت هر روز برای پادشاه جنگل ، بهترین برگ هایش را به زمین می ریزد
و هر روز .. و هر روز .. و هر روز
و اکنون تابستان فرا رسیده است
و خانم درخت هیچ برگی ندارد و هیچ میوه ای
و تنها ، خانم درخت ، پسربچه ای را دوست دارد.
پاورقی : توی خواب یکی بهم گفت که به من بدهکاره...ا
0 Comments:
Post a Comment
<< Home