□ 11
و در آنجا درختی هست
و خانم درخت پسربچه ای را دوست دارد
و پسربچه هر روز به آنجا می آید
و برگ های خانم درخت را جمع می کند
و با آنها تاجی میسازد و پادشاه جنگل را بازی می کند
و وقتی بازی تمام می شود
پسر بچه آنقدر همانجا منتظر می ماند تا یکنفر برای بردن او بیاید
پادشاه جنگلِ خانم درخت ، هیچ وقت نمی تواند مسیر خانه تا سرزمین حکومت خود را به چشم ببیند
و حتی خانم درخت را
و یا تاج پادشاهیش را
و این تنها چیزی است که خانم درخت ، هیچ وقت ، آن را نفهمیده است.
و خانم درخت پسربچه ای را دوست دارد
و پسربچه هر روز به آنجا می آید
و برگ های خانم درخت را جمع می کند
و با آنها تاجی میسازد و پادشاه جنگل را بازی می کند
و وقتی بازی تمام می شود
پسر بچه آنقدر همانجا منتظر می ماند تا یکنفر برای بردن او بیاید
پادشاه جنگلِ خانم درخت ، هیچ وقت نمی تواند مسیر خانه تا سرزمین حکومت خود را به چشم ببیند
و حتی خانم درخت را
و یا تاج پادشاهیش را
و این تنها چیزی است که خانم درخت ، هیچ وقت ، آن را نفهمیده است.
پاورقی : یادش بخیر واقعا...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home