Wednesday, November 30, 2005

من دیشب گوشت آدم خوردم

اگه بیماری قلبی دارین مجبور نیستین بخونین
از اونجایی که گوشت آدم سخت گیر میاد ، یک کم گرونه ، تازه غیر قانونی هم هست فقط به خودم فکر کردم. اولش سعی کردم انگشتمو محکم بجوم. اما چیز خاصی حس نکردم، آخه عصاره میخک ( یک چیزی شبیه داروی بی حسی دندون پزشکا – میتونین از همه داروخونه ها بخرین ) کاملا بی حسش کرده بود. تمام اتاق بوی دندون سازی به خودش گرفته بود و این جواب سوال من ، نبود.
باید یک جور دیگه امتحان می کردم. واسه همین مجبور شدم چشمامو ببندم. نمی دونم چقد طول کشید و نمی تونم جزئیاتشو بنویسم چون که دلم نیومد ببینم چه اتفاقی می افته. ممکن بود حالم به هم بخوره یا اینکه پشیمون بشم. تنها چیزی که حس کردم برخورد با یک چیز محکم بود که توی همون لحظه فهمیدم استخون همون انگشتمه....ا
از اون چند ثانیه که بگذریم ، حالا من یک تیکه تقریبا یک سانتی از انگشتمو توی بشقاب داشتم که دیگه جزئی از من نبود.
خیلی آروم چشمامو باز کردم – جا خوردم – اون چیزی که توی ذهنم بود خیلی کوچیک تر از اتفاقی بود که حالا دیگه افتاده. خون زیادی توی همین چند ثانیه وسط بشقاب جمع شده بود که بازم داشت بیشتر می شد. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که دستمو حل دادم وسط ظرف یخ. رنگ همه چیز داشت یواش یواش قرمز می شد. سرمای یخ باعث می شد که خونا تیکه تیکه لخته بشن و مثل یک چیز لزج به همه جا بچسبن.
چند دقیقه ای گذشت. به حجم قرمزی ظرف یخ دیگه اضافه نمی شد. یواش دستمو در آوردم... ظاهر چندش آوری پیدا کرده بود. شنیده بودم آب دهن واسه ضدعفونی کردن و زود جوش خوردن بریدگیها خوبه. باقیمونده انگشتمو کردم توی دهنم. اما مراقب بودم که با مکیدن، دوباره خون ریزی نکنه. بعدش به خودم خندیدم. آخه انگشت من که نبریده بود. اون تقریبا تیکه تیکه شده بود... یادم اومد که اصلا چی شده. دوباره دستمو گذاشتم توی ظرف یخ. هنوزم درد نداشت... اون تیکه بریده شده رو چندباری زیر و رو کردم. سعی کردم با دقت نگاش کنم. باید راضی می شدم که فقط یک تیکه گوشته. مثل غذایی که همیشه می خوریم. باید خیلی عادی فرضش می کردم تا بتونم مقایسه اش کنم. انداختمش تو یک لیوان آب تا تمیز بشه. رنگش از اول سفید تر شده بود. باید هر جور شده یک گاز بهش می زدم. نمی خواستم تازه بودنشو از دست بدم.
نمی تونستم با دندون از وسط نصفش کنم. فک میکنم اشکال از دندونای ماست که واسه خام خواری زیاد تیز نیستن. تقریبا بین دندونام له شد تا اینکه دو قسمت بشه. جرات نداشتم دهنمو ببندم. با همون حالت نیمه باز ، بازبونم بردمش زیر دندونای عقبی. نمی تونستم آب دهنمو قورت بدم. قدرت اینو نداشتم که فشار زیادی روش بیارم و سریع بجومش. بدون اینکه لبامو روی هم بزارم ، آروم آروم سعی کردم با احتیاط آسیابش کنم.
تا حالا شده گوشهء لبتون خونی بشه؟ ته حلقم همچین مزه ای می داد
وقتی با زبونم برخورد می کردم ، اصلا مثل گوشت توی خورشت قیمه یا هر چیز دیگه ای نبود. یک جورایی سرد بود. مثل آدامس زیر زبون آدم له می شد اما از هم نمی پاشید... همون جور که داشتم توی دهنم می چرخوندمش فهمیدم که یک گوشه اش مثل سوزن تیزه. باید یک ذره از همون استخونه باشه. یک خراشی هم به زبونم داد که البته این دفه درد داشت.
بالاخره هر طور بود تصمیم گرفتم که قورتش بدم. خیلی سخت بود. وسط گلوی آدم گیر میکنه. درست همون لحظه ای که داری قورتش میدی ، احساس می کنی هرچی توی معدته داره از توی حلقت میاد بیرون و یک تیکه له شده انگشت سر راهشو گرفته. مجبور شدم خیلی به خودم فشار بیارم تا بالاخره از توی گلوم بره پایین. میسر حرکتشو بعد از حلقم هم کاملا حس می کردم. هنوز هم سردتر از همه چیز بود. می تونی تجسم کنی یک لکهء سرد که می دونی انگشت جویده شدهء خودته داره همین طور میره پایین... بدون اراده لیوان آبو سر کشیدم اما طعم دهنم عوض نشد. آخه انگشتمو همون تو شسته بودم... فقط امیدوارم بالا نیارمش. اونجوری همه چیز از بین میره. تازه اصلا دلم نمی خواد حالا که انگشتم سر جاش نیست ، توی چاه دستشویی باشه...ا
و تنها نتیجه ای که گرفتم این بود که پوست انگشت واسه خوردن زیادی کلفته. شاید دفه دیگه یک تیکه رون یا شاید هم یک تیکه از بازو رو تجربه کردم

پاورقی : به این میگن یک بازگشت جنجالی
پاورقی تر : دونقطه دی
 

My Photo
Name:
Location: Mashhad, Iran

Don't look back...

 

 

© Copyright October 2006 by Alireza Vazirian Sani                                    Best Resolution :  1024 X 768